استاد بزرگوار شهيد مطهري براي اثبات خداشناسي به يكي از اصول فطري كه در بشر وجود دارد، استناد مي كند. ايشان وجود درد خدا جويي در انسان را عامل شناخت خداوند مي داند و مي گويد انسان خودش براي خودش دروازه معنويت بوده و از دروازه وجودش عالم معنی را دیده و کشف کرده است. چیزهایی وجود دارد که حساب انسان‌ها با حساب عالم ماده جور در نمی آید و نشان می دهد حساب دیگری در کار است. استاد مطهري براي اثبات اين نظريه خود به حديث امام هشتم حضرت علي بن موسي الرضا(ع) اشاره مي كند كه مي فرمايد: لا يُعرَفُ هُنالِكَ الّا بما هيهُنا يعني آنچه در عالم معني هست از راه آنچه در درون انسان است شناخته مي شود.( مرتضی مطهری، انسان کامل، چاپ پنجاه و دوم (تهران: صدرا، 1391)، ص 79-77)
هر مكتبي كه در دنيا راجع به ارزش‌هاي انساني بحث مي كند، يك درد را در انسان تشخيص مي دهد. اما درد اصلي، درد غربت و بيگانگي انسان با اين جهان است، زيرا انسان حقيقتي است كه از اصل خود جدا شده و اين درماندگي از اصل است كه در او احساس شوق ، عشق ، ناله و احساس غربت آفريده است، ميل بازگشت به اصل و وطن يعني ميل بازگشت به حق و خداوند را آفريده است. اين هجران، هميشه انسان را در حال ناراحتي نگاه مي دارد به طوري كه به هر مقام و كمالي كه برسد باز احساس مي كند كه به معشوق خود نرسيده است.
در ادامه، استاد مطهري با اشاره به جمله افلاطون كه مي گويد انسان هر معشوقي كه دارد با يك جذبه به سوي او مي رود ولي بعد از آن كه به آن مي رسد عشق دفن مي شود، نتيجه مي گيرد كه بشر احساس مي كند با ثروت و رفاه و…به آسايش مي رسد. اما اين چنين نيست و انسان هرگز نمي تواند عاشق «فاني» باشد. نمي تواند عاشق شیئي باشد كه در زمان و مكان محدود است. انسان عاشق كمال مطلق است و تنها چيزي كه قلب بشر را آرام مي كند خداشناسي و ذكر خداوند است. البته اسلام مخالف ثروت و رفاه و… نیست. اما مي گويد بشر خیال می کند این‌ها هستند که به بشر آسایش و آرامش می دهند و وقتی به این‌ها رسید احساس می کند که به کمال مطلوب خود نائل شده است، اشتباه می کنید؛ منحصراً با یاد خداست که دل‌ها آرامش پیدا می کند .( همان، صص 82.- 80)
گذشته از فطري بودن خدا جويي در انسان، شهيد مطهري ساده ترين و عمومي ترين برهان براي اثبات وجود خداوند را برهان نظم مي داند. يعني بشر نظم موجود در عالم را مي بيند و مي گويد اين نظم بدون نظم دهنده‌اي كه مدبر باشد، امكان پذير نيست و از اين طريق بر وجود خدا شهادت مي دهد.(مرتضی مطهری، علل گرایش به مادیگریی، چاپ سی و دوم ( تهران: صدرا، 1389 ) ، ص 136)
مطهري بعد از اثبات وجود باري تعالي، داشتن هر حقي بر خدا را رد مي كند و معتقد است حق در مورد خدا متقابل نمي باشد و تنها انسان ها هستند كه در مقابل خدا مسئوليت و تكليف دارند. هيچ كس حتي خاتم الانبياء بر خدا حق پيدا نمي كند زيرا بنده هر چه دارد اعم از نيروي بدني و روحي از جانب خداوند به او عطا شده است. توفيق عملش نيز از جانب خداوند به او عطا شده است. با اين وجود خداوند هرگز بشر را مجبور به شكرگزاري نكرده است و در آيه 3 سوره انسان ( إنّا هَدَیناهُ السَّبیلَ اِمّا شاکِراً وَ اِمّا کَفوراً ) بر اين نكته تأكيد دارد كه به انسان آزادي و اراده داده است تا خودش راه را انتخاب كند. بر همين اساس است كه انسان‌هايي كه جهت آسماني و عقلانی را پیش گرفته اند گروه اهل حق و جندالله را تشکیل می دهند و انسان‌هايي كه در حيوانيت سقوط كرده اند، اهل باطل مي شوند.( مرتضی مطهری، فطرت نقدی بر مارکسیسم؛ فلسفه تاریخ شرح مبسوط، منظومه انسان کامل- علل گرایش به مادی‌گریی اسلام و نیازهای زمان، جلد اول، چاپ بیست و هشتم ( تهران: صدرا، 1387)، ص 192؛ مطهری، فطرت، پیشین، ص 107)
نهايت این كه آزادي‌ای كه خداوند براي انسان در نظر گرفته است وسيله مي باشد نه هدف ، یعنی هیچ کس نمی تواند ادعا کند چون آزاد است به کمال رسیده است. زیرا آزادی مقدمه است نه خود کمال؛ اگر انسانی به آزادی برسد در حقیقت او به مقدمه کمال رسیده است و آزاد است راه کمال خود را طی کند.( مطهری، انسان کامل، پیشین، صص 39 – 38)

موضوعات: انسان شناسی
[دوشنبه 1397-02-17] [ 12:10:00 ب.ظ ]