گل نرگس(عج)








اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




جستجو




 
  انسان شناسی از دیدگاه اسلام ...

پس از بحث جهان بینی، مهمترین بحث ، انسان بینی و یا به اصطلاح رایج، انسان شناسی است. چرا که انسان موضوع تمام مکتب ها و ایدئولوژی ها اعم از دینی و یا غیر دینی است. انسان شناسی ازجهات مختلفی از اهمیت ویژه ای برخوردار است از آن جمله می توان به رابطه انسان شناسی با شناخت خدا و معاد و همچنین رابطه آن با تهذیب نفس و شناخت فلسفه آفرینش انسان اشاره کرد در روایات زیادی که از شیعه و سنی نقل شده است معرفت نفس از اهمیت زیادی برخوردار است به نحوی که به شناخت خدا می انجامد اما باید توجه داشت که مراد از معرفت نفس این نیست که کسی بیندیشد که من نبودم و موجود شدم پس آفریدگاری دارم بلکه مراد این است که دریابد که ذاتش عین ربط به موجود مستقل است وهنگامی که این را دریافت مربوط الیه او که خدای سبحان است به مقدار شهود شخص مشهودش قرار می گیرد. در رابطه با ارزش و مقام انسان همین بس که خلیفه خدا در روی زمین است وخداوند پس از آفرینش او به خود آفرین می گوید و همه انسان ها از کرامت تکوینی برخوردارند اما نوعی دیگر از کرامت وجود دارد که اکتسابی است و با تلاش و کوشش وتقوای الهی به دست می آید خداوند انسان را آفرید تاجلوه های صفات خود را نشان دهد. در زمینه آفرینش انسان آیات فراوانی وجود دارد که دسته ای به مراحل آفرینش انسان نخستین اشاره می کند و دسته ای دیگر به مراحل آفرینش انسانی که هم اکنون وجود دارد اشاره می کند خداوند هدف نهایی از آفرینش انسان را قرب الهی وقرارگرفتن در جوارد رحمت الهی معرفی می کند. صدرالمتالهین ملاصدرا شیرازی، ابعاد وجودی انسان را مشتمل بردو بعد می داند بعد ادراکی که همان عقل انسان است و بعد تحریکی عبارت است از فطریات ونیازهای روحی و روانی که برخی از این نیازها به خود طبیعی انسان برمی گردد که از آن به غرایز نام برده می شود و بعضی به خود فطری انسان برمی گردد که بیشتر فضائل اخلاقی مربوط به این ناحیه است خواسته هایی که مربوط به خود فطری انسان است شامل آگاهی فطری و گرایش های فطری انسان می باشد. انسان مرکب از جسم و روح می باشد در واقعه جسم بستری است برای پرورش روح چرا که هویت حقیقی روح انسان می باشد روح و نفس گاهی مترادف هم و گاهی در معناهای مختلف به کار می روند برای نفس یا روح انسان ازدیدگاه علمای اخلاق جلوه هایی ذکر کرده اند که نمود آن در هر انسانی وجود دارد که عبارتند از اماره، مسوله، ملهمه، لوامه، عاقله، مطمئنه، راضیه و مرضیه. انسان ازنظر روحی سیر صعودی ونزولی دارد هم می تواند ان چنان تکامل یابد که از فرشتگان برترگردد و هم می تواند آن چنان سقوط کند که از حیوانات نیز پست تر شود. خداونددر آیات زیادی به اوصاف انسان می پردازد که در برخی آیات به اوصاف شایسته انسان ودر بعضی آیات دیگر به اوصاف نکوهیده انسان می پردازد که منشا اوصاف نکوهیده انسان سه عامل اساسی است: اوصاف ناشی از سوء اختیار انسان،اوصاف ناشی از سوء استفاده نادرست از طبیعت انسانی،اوصاف بیان کننده طبیعت انسان. دلیل نکوهش آیات قرآن در واقع هشدارها و توصیه هایی برای ایمنی انسان در برابر خطرات است. برای انسان عوامل رشد و موانع رشدی وجود دارد که با شناخت آنها راه تکامل و شناخت مسیر صحیح برای انسان آسان می شود ازمهمترین عوامل رشد انسان می توان به علم و تفکر وایمان وعمل صالح اشاره کرد و موانع رشد انسان را می توان در سه امر اساسی دانست از آن جمله: شیطان ، هوای نفس، دنیاپرستی. خداوند هر موجودی که آفریده کمال خاصی برای آن در نظر گرفته است تنها موجودی که کمال او حدی ندارد انسان است و شناخت انسان کامل از راه قرآن و سنت به دست می آید در واقع انسان های کامل هستند که شایسته خلیفه اللهی هستند و ازنظر اسلام انسان کامل انسانی است که تمام ارزش های وجودی او با هم رشد کنند. کلیدواژه های تحقیق عبارتنداز : واژه انسان، انسان العین ،الروح ، روح القدس، هو خفیفه الروح، الفطره،شعوب تعیش علی الفطره،الخلیفه ،نفس ،هو عظیم النفس، تسیل علی حدالسیوف ،اصاب بنفس،الاسلام. تحقیق تدوین شده به صورت کتابخانه ای انجام شده است و سعی شده از منابع دست اول به کار گرفته شود.

موضوعات: انسان شناسی
[یکشنبه 1397-02-23] [ 11:29:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  انسان شناسی ...

انسان موجودی چند بعدی و پیچیده است که شناسایی دقیق او بررسی همه جانبه نیاز دارد. مباحث انسان شناسی محور تمام مطالعات علوم انسانی است؛ به عبارت دیگر انسان شناسی به عنوان محور مشترک رشته های علوم انسانی عمل می کند.

با نگاهی دیگر انسان به واسطه وجود چند بعدی و ذومراتب، می تواند با روش های مختلف شناختی مورد بررسی قرار گیرد.

روش تجربی، وجود انسان را از دریچه ی حس و تجربه و با استفاده از علومی، مانند: فیزیولوژی، روان شناسی، مردم شناسی و … مورد مطالعه قرار می دهد. روش عقلی، با نگاه کلان به ابعاد وجودی انسان و مبدأ و غایت او به کشف جایگاه وی در نظام آفرینش می پردازد و با کمک از فلسفه، لایه های غیر مرئی و ماورای طبیعت او را به نمایش می گذارد.

روش عرفانی، با بهره گیری از کشف و شهود و سیر و سلوک عرفانی جایگاه و مقام و منزلت انسان را در نظام هستی مشخص می کند.

و در نهایت روش دینی، با توجه به تعالیم وحیانی و الهی به آدمی می نگرد و به دلیل اتصال به علم لایزال الهی از جامعیت کامل برخوردار است و منحصر در قلمرو خاص نمی باشد و از اتقان و استحکام کافی برخوردار است و خطا در آن راه ندارد، و در بینش ساختاری آن رابطه ی تمام ابعاد وجودی انسان مورد توجه قرار دارد.

همه ی معارف بشری از آن جا که مربوط به انسان است؛ اعتبار خود را از نوع نگرش انسان به خود دریافت می کند. پذیرش طبیعت و سرشت مشترک برای انسان باعث می شود که اولاً: خود را در مرتبه والاتر و برتر از حیوان بداند، ثانیاً: همواره در پی شناخت راه های وصول برای رسیدن به سعادت و کمال برآید.

تمامی نظام های اجتماعی، تربیتی، اخلاقی، حقوقی، سیاسی، اقتصادی، و …، زمانی ارزش و قداست می یابد که بتواند نیازهای اساسی و الهی انسان را برآورده سازد. فقدان انسان شناسی کامل و معتبر این نظام ها را ناکارآمد خواهد کرد.

مهم تر آن که شناخت خداوند از گذرگاه شناخت انسان می گذرد و معاد و نبوت نیز به این امر مهم مرتبط است. انسان امروز در قیاس با انسان قبل از رنسانس، به دلیل حجم انبوه و روزافزون دانش ها درباره ی انسان که حاوی نظرات ضد و نقیض با یکدیگر است، همواره از شناخت خویش، محروم و محجوب مانده است.

موضوعات: انسان شناسی
[چهارشنبه 1397-02-19] [ 12:47:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  رویکردهای انسان شناسی: ...

با توجه به اهداف تحقیق درباره انسان و نیز به کارگیری روش ها و ابزار، موضوع انسان رویکردهای مختلفی به خود می گیرد که به اختصار به آن پرداخته می شود.

انسان شناسی براساس نوع نگرش و هدف بررسی انسان به دو شاخه تقسیم می گردد: انسان شناسی جزءنگر و انسان شناسی کل نگر.

در انسان شناسی جزءنگر، بعدی از ابعاد وجودی انسان مورد بررسی قرار می گردد و پاسخ گویی به پرسش های مربوط به آن مورد نظر است.

اما در انسان شناسی کل نگر، انسان به طور کلی و با صرف نظر از بُعد، شرایط، زمان و مکان خاص مورد توجه است و ارائه ی تصویری کلی از این موجود پیچیده دنبال می شود و کلیت انسان مورد نظر است. پاسخ گویی به سؤالاتی؛ همچون: پیدایش انسان چگونه است؟ از چه چیز خلق شده است؟ ساختمان وجودی او چیست؟ آیا تنها جسم است، یا از بعد دیگری نیز برخوردار است؟ نیازها و گرایش های انسان چیست؟

آیا او به شناخت حقایق عالم آفرینش قادر است؟ هدف غایی انسان چیست؟ فرجام او چگونه است؟ و…

انسان شناسی براساس نوع روش و ابزار بررسی، گرایش های مختلفی پیدا می کند؛ که اهمّ آن ها عبارت است از:

1. انسان شناسی دینی یا وحیانی؛ این نوع انسان شناسی، براساس روش نقلی از متون دینی؛ همچون: عهد عتیق و جدید کتاب مقدس، قرآن کریم و روایات معصومین: به بررسی انسان می پردازد.

2. انسان شناسی فرهنگی؛ بررسی فرهنگ های بشری معاصر (مردم نگاری) و الگوهای عام حاکم بر فرهنگ بشری، که شامل باور داشت ها، ارزش ها، رسم ها، رفتارها و هنرهایی که اعضای یک جامعه به کار می برند.

3. انسان شناسی فلسفی؛ وحدت نهایی و بی بدیل و مطلق انسان را می کاود و در جست وجوی مفهوم و ماهیت و تصور انسان به عنوان ساختاری بنیادین و غیر تاریخی است که از این طریق، توصیف های متنوع انسان از خودش را قابل درک می گرداند.

به عبارت دیگر؛ انسان شناسی فلسفی درصدد است تا کلیت انسان را به روش عقلی مورد مطالعه قرار دهد و با ارائه تصویری عقلانی، ماهیت آدمی را روشن و آشکار سازد. برجستگی این نوع، اولاً: فراگیری و جامعیت آن و ثانیاً: قطعیت و خلل ناپذیری آن است.

4. انسان شناسی طبیعی (تجربی)؛ با استفاده از یافته های تجربی، چه در بُعد دیرینه شناسی و چه در بُعد زیست شناسی مطالعه و تحقیق انجام می پذیرد.

5. انسان شناسی عرفانی؛ این رویکرد، با بهره گیری از سیر و سلوک عرفانی در پی کشف معارفی راجع به انسان و جایگاه و مقام و منزلت او در نظام هستی است.

موضوعات: انسان شناسی
 [ 12:39:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  انسان شناسی در اندیشه شهید مطهری{2- انسان و خداشناسي} ...

استاد بزرگوار شهيد مطهري براي اثبات خداشناسي به يكي از اصول فطري كه در بشر وجود دارد، استناد مي كند. ايشان وجود درد خدا جويي در انسان را عامل شناخت خداوند مي داند و مي گويد انسان خودش براي خودش دروازه معنويت بوده و از دروازه وجودش عالم معنی را دیده و کشف کرده است. چیزهایی وجود دارد که حساب انسان‌ها با حساب عالم ماده جور در نمی آید و نشان می دهد حساب دیگری در کار است. استاد مطهري براي اثبات اين نظريه خود به حديث امام هشتم حضرت علي بن موسي الرضا(ع) اشاره مي كند كه مي فرمايد: لا يُعرَفُ هُنالِكَ الّا بما هيهُنا يعني آنچه در عالم معني هست از راه آنچه در درون انسان است شناخته مي شود.( مرتضی مطهری، انسان کامل، چاپ پنجاه و دوم (تهران: صدرا، 1391)، ص 79-77)
هر مكتبي كه در دنيا راجع به ارزش‌هاي انساني بحث مي كند، يك درد را در انسان تشخيص مي دهد. اما درد اصلي، درد غربت و بيگانگي انسان با اين جهان است، زيرا انسان حقيقتي است كه از اصل خود جدا شده و اين درماندگي از اصل است كه در او احساس شوق ، عشق ، ناله و احساس غربت آفريده است، ميل بازگشت به اصل و وطن يعني ميل بازگشت به حق و خداوند را آفريده است. اين هجران، هميشه انسان را در حال ناراحتي نگاه مي دارد به طوري كه به هر مقام و كمالي كه برسد باز احساس مي كند كه به معشوق خود نرسيده است.
در ادامه، استاد مطهري با اشاره به جمله افلاطون كه مي گويد انسان هر معشوقي كه دارد با يك جذبه به سوي او مي رود ولي بعد از آن كه به آن مي رسد عشق دفن مي شود، نتيجه مي گيرد كه بشر احساس مي كند با ثروت و رفاه و…به آسايش مي رسد. اما اين چنين نيست و انسان هرگز نمي تواند عاشق «فاني» باشد. نمي تواند عاشق شیئي باشد كه در زمان و مكان محدود است. انسان عاشق كمال مطلق است و تنها چيزي كه قلب بشر را آرام مي كند خداشناسي و ذكر خداوند است. البته اسلام مخالف ثروت و رفاه و… نیست. اما مي گويد بشر خیال می کند این‌ها هستند که به بشر آسایش و آرامش می دهند و وقتی به این‌ها رسید احساس می کند که به کمال مطلوب خود نائل شده است، اشتباه می کنید؛ منحصراً با یاد خداست که دل‌ها آرامش پیدا می کند .( همان، صص 82.- 80)
گذشته از فطري بودن خدا جويي در انسان، شهيد مطهري ساده ترين و عمومي ترين برهان براي اثبات وجود خداوند را برهان نظم مي داند. يعني بشر نظم موجود در عالم را مي بيند و مي گويد اين نظم بدون نظم دهنده‌اي كه مدبر باشد، امكان پذير نيست و از اين طريق بر وجود خدا شهادت مي دهد.(مرتضی مطهری، علل گرایش به مادیگریی، چاپ سی و دوم ( تهران: صدرا، 1389 ) ، ص 136)
مطهري بعد از اثبات وجود باري تعالي، داشتن هر حقي بر خدا را رد مي كند و معتقد است حق در مورد خدا متقابل نمي باشد و تنها انسان ها هستند كه در مقابل خدا مسئوليت و تكليف دارند. هيچ كس حتي خاتم الانبياء بر خدا حق پيدا نمي كند زيرا بنده هر چه دارد اعم از نيروي بدني و روحي از جانب خداوند به او عطا شده است. توفيق عملش نيز از جانب خداوند به او عطا شده است. با اين وجود خداوند هرگز بشر را مجبور به شكرگزاري نكرده است و در آيه 3 سوره انسان ( إنّا هَدَیناهُ السَّبیلَ اِمّا شاکِراً وَ اِمّا کَفوراً ) بر اين نكته تأكيد دارد كه به انسان آزادي و اراده داده است تا خودش راه را انتخاب كند. بر همين اساس است كه انسان‌هايي كه جهت آسماني و عقلانی را پیش گرفته اند گروه اهل حق و جندالله را تشکیل می دهند و انسان‌هايي كه در حيوانيت سقوط كرده اند، اهل باطل مي شوند.( مرتضی مطهری، فطرت نقدی بر مارکسیسم؛ فلسفه تاریخ شرح مبسوط، منظومه انسان کامل- علل گرایش به مادی‌گریی اسلام و نیازهای زمان، جلد اول، چاپ بیست و هشتم ( تهران: صدرا، 1387)، ص 192؛ مطهری، فطرت، پیشین، ص 107)
نهايت این كه آزادي‌ای كه خداوند براي انسان در نظر گرفته است وسيله مي باشد نه هدف ، یعنی هیچ کس نمی تواند ادعا کند چون آزاد است به کمال رسیده است. زیرا آزادی مقدمه است نه خود کمال؛ اگر انسانی به آزادی برسد در حقیقت او به مقدمه کمال رسیده است و آزاد است راه کمال خود را طی کند.( مطهری، انسان کامل، پیشین، صص 39 – 38)

موضوعات: انسان شناسی
[دوشنبه 1397-02-17] [ 12:10:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  انسان شناسی در اندیشه شهید مطهری{1- انسان و فطرت} ...

استاد مطهري در مباحث انسان شناسي خود، براي موضوع فطرت اهميت زيادی قائل است به طوری که موضوع فطرت را امّ المعارف مي داند. ایشان فطرت را امری الهی می داند كه بر وزن فِعلَه است به معني گونه خاص از خلقت ابتدايي انسان. به عبارت ديگر اشاره به آن مرحله اي دارد كه انسان، انسان شد. زيرا هنگام خلقت انسان، خمير انسان را چهل شبانه روز سرشتند و آن را آماده كردند. در غير اين صورت خداوند مي توانست انسان را بدون آن چهل روز خلق كند و بعد از اين چهل روز است كه ماده به مرحله اي مي رسد كه مستعد مي شود تا صورت جديد خود را پيدا كند. در نهايت بايد گفت تمام امور فطري همچون دين، اخلاق، عقل، عشق بر مي‌گردد به همان مرحله خاص كه ماده داراي چنين آفرينشي شده است.( مرتضی مطهری، نقدی بر مارکسیسم، چاپ هفتم (تهران: صدرا، 1389)، ص 95) استاد، فطرت را به دو نوع تقسیم می کند یکی در ناحیه شناخت‌ها و درک ها و دریافت ها؛ فطری بودن امور مذکور به این معنی می باشد که زمانی انسان به مرحله ای از رشد برسد که بتواند این امور را تصور کند. تصدیق این ها برایش فطری است و نیازی به آموزش و استدلال برای اثبات آن ها وجود ندارد. دیگری فطرت در ناحیه خواست‌هاست که خود به دو قسم تقسیم می شود. خواست‌های جسمی: تقاضاهایی که صد در صد وابسته به جسم باشد، مثل گرسنگی 2- خواست‌های روحی، مثل برتری طلبی، تفوق خواهی و قدرت طلبی.( مطهری ، فطرت ، پیشین ، صص 57-47) استاد مطهري در ادامه بيان مي كند اصل فطرت در همه انسآن‌ها وجود دارد اما شدت و ضعف آن متفاوت است. براي مثال علاقه به علم در همه افراد وجود دارد ولي خيلي شدت و ضعف دارد زيرا برخي از افراد چنان ديوانه علم مي شوند كه همه چيز را در مقابل علم فراموش مي كنند و هيچ چيز براي آن‌ها اصالت ندارد، فقط مي خواهند بفهمند. اما برخي ديگر گر چه به تعليم عشق مي ورزند اما به آن شدت نمي باشد. بنابراين فطرت در ميان انسآن‌ها شدت و ضعف دارد و همه اين استعدادها را دارا مي باشند.( مرتضی مطهری، فلسفه تاریخ، جلد اول، چاپ هفدهم، (تهران: صدرا، 1389)، ص 159 .) نهايت این که، استاد در مورد اين موضوع كه برخي از غربی ها (مثل جان لاك) فطرت را رد مي كنند و همه معلومات انسان را اكتسابي مي دانند، می گوید: برخي معتقدند كه همه معاني و مفاهيمي كه انسان در ذهن خود دارد مستقيماً از عالم خارج وارد ذهن شده است و همه صوري كه در ذهن ما وجود دارد. يا ذهن ما خود مستقيماً آن‌ها را از خارج گرفته است يا از تجزيه، تركيب و تعميم، به آن‌ها رسيده است و ديگر غير از اين چيزي نيست. اين‌ها فكر مي كنند هر چه در عالمِ عين است در ذهن منعكس مي شود و كار ذهن فقط اين است كه خارج را در خودش منعكس كند. اما واقعيت غير از اين است زيرا در ذهن ما معاني و مفاهيمي است كه با هيچ يك از حواس ظاهری ما قابل شناخت نیست و مهم‌تر اين كه اين مفاهيم در شناخت هم تأثير دارند و علاوه بر تصورات در مورد تصديق ها هم بايد گفته شود كه همه تصديقاتی كه در ذهن ما وجود دارد مستقيماً از خارج نيامده است.( مرتضی مطهری ، شرح مبسوط منظومه ، جلد سوم ، چاپ اول ( تهران : علامه طباطبایی ، 1366 ) ، صص282- 271)

موضوعات: انسان شناسی
 [ 12:07:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت